تبعید
هیچ وقت فکر نمی کردم وحشتناک ترین جا برای تبعید دلم باشد.
مبادا دلکت بسوزد.
روزی که مرا از تبعیدگاه بیرون آوری
پاک ِ پاک ِ پاک ِ خواهم بود به زلالی چشمانت.
هیچ وقت فکر نمی کردم وحشتناک ترین جا برای تبعید دلم باشد.
مبادا دلکت بسوزد.
روزی که مرا از تبعیدگاه بیرون آوری
پاک ِ پاک ِ پاک ِ خواهم بود به زلالی چشمانت.
همیشه فکر می کردم آدما از گم شدن یه چیزی ناراحت می شن.
کسایی رو دیدم که وقتی حتی سگشون گم میشه واسش گریه می کنند.
خوب این بار هم مثل همیشه من اشتباه کردم چون گاهی گم شدن نه تنها ناراحت کننده نیست بلکه خوشحال کنندست.
البته برداشت دیگه ای هم میشه کرد
اینکه اهمیت اون موضوع چقدر باشه…
به هر حال اگه یه روز گم شدین فکر نکنید با ارزشید و کسی دنبال شما می گرده.
حتی سعی نکنید پیدا بشید چون کسی منتظر نیست تازه شاید باعث بشید همه خوشی ها از بین بره.
عِطره خوش فنجان قهوه از برای تو
تعبیر تلخ فالش از برایِ من,
سرخی ِ دل انگیز شقایق از آنِ تو
اندام پرپر گلبرگ از آنِ من,
جام شراب و رقص و سرور از برای تو
اشک صبوحی و ناله ی دل از برای من,
به لبانت بیاموز گفتن “دوستت دارم” شرم ندارد
و به قلبت بیاموز تنها وقتی لبانت را امر کنند که برای او بتپد…
عادت کرده ام به شنیدن صدایی مهربان میان ظلمات چشمانم
-که تو می پنداری خود آنها خود بسته ام-
دست بسته و پای بند دل بدان خوش کرده بودم که روز خواهد شد.
اما امروز ترس پایان نوار صدایت حراسی ابدی به جانم انداخته…
آی مژگان ِ نم زده تحمل کنید فشار بی امان ِ یکدیگر را
دیر زمانی است دگر از ناودان کلبه کاه اندود باران نمی ریزد.
گلدان ِ کوچک دلم خشک شده.
تنها آب ِ داغ کتری تنهایی ام راهی برای فریفتن چشمان منتظر بود.
آی...
ببار...
سوختم...