۲۹
آبا
شهر سوخته
شهر سوخته، دل تنهای من است.
برای دیدنش سفر لازم نیست،
کافی است به نظاره بنشینی و ببینی
چه شعله هایی که چشمانت به پا کرده.
شهر سوخته، دل تنهای من است.
برای دیدنش سفر لازم نیست،
کافی است به نظاره بنشینی و ببینی
چه شعله هایی که چشمانت به پا کرده.
تمام شب
من سکوت کردم و
تو آش نذری ات را هم زدی.
غافل از آنکه پگاهی در راه است
و فرصت برای عاشقی کوتاه…
به بازارچه عدالت
بسیارند دشنه فروش
و چه بیش دشنه خران.
شک جایز نیست.
سر بر نمی گردانم,
اندازه گرده ام را هم که داری.
راحت باش.