۱۵
دی
میلاد
به شاد یاد خوش گذشته می بر پیاله می ریزم.
آنقدر از وجودت مستم که به خاطر نمی آورم
کدامین فصل سرد زمستان میان گلوله و دشنه و فقان به دنیا آمدم.
روز میلاد من شبی بود که چشم در چشمان تو باز کردم
و بودنم تنها با هوای خوش یادگارانت زیباست.
هر لحظه هلهله زایش در من به گوش می رسد
باز بخند تا به لب خنده های مستانه ات جان بگیرم