غرور و غیرت  

 

زیر پل, نه ساله کودک دختری می لرزد.
پدرش, غرق بوسه های مستانه ای است بر تن گرم سیگارش.
باد اشک بر مژگانه بلند دخترک می خشکاند.
غرور پسرکی تک پا, چوبدستی اش را بر آتش دخترک می اندازد.
پدر, بی رمق از عشقبازی لب و دود,
غیرتش را بر صورت سرد پسرک می کوبد.

پسرک دندان سوده می کند.
دخترک اشک می ریزد.

blog comments powered by Disqus