آخرین ذره  

لحظه ای چشم بر من بستی و
نداستی که خمره ی لبریز از دود و شراب من
تنها به گرمای رقص مژگانه تو
آخرین ذره اش نیز خواهد سوخت.

رنج آن خمارها آبی سوختنم بود
و آه آن سیگارها غبار چهره ی خسته ام.

آخرین ذره ام را تو بسوزان تا تنم سالم بماند

blog comments powered by Disqus