ناودان
دیر زمانی است دگر از ناودان کلبه کاه اندود باران نمی ریزد.
گلدان ِ کوچک دلم خشک شده.
تنها آب ِ داغ کتری تنهایی ام راهی برای فریفتن چشمان منتظر بود.
آی...
ببار...
سوختم...
دیر زمانی است دگر از ناودان کلبه کاه اندود باران نمی ریزد.
گلدان ِ کوچک دلم خشک شده.
تنها آب ِ داغ کتری تنهایی ام راهی برای فریفتن چشمان منتظر بود.
آی...
ببار...
سوختم...