کاش  

کاش دستانم توان دریدن این حلقه حقه باز مینایی داشت
کاش پاهایم توان فرار از این چرخ عصاری داشت
کاش گلویم صدایی به بلندای آفتاب تموز صحرا می داشت
کاش دستی بر سرم بود
تا از تیرهای عریان ِ کمان در رفته ی کمانکش ِ جورمند, لحظه ای در امانم دارد.

blog comments powered by Disqus