بدرود  

به دنبال سجاده نشين كوچه هاي خاطرات خويش پاكشانم
به دنبال صداي سازش اشك ريزان
و به ذكرش سمائي ام.
كسي مرا با خود ببرد
چمبره ام دارد مي شكند
پرده هايم نوايی غریب مينالند
فصل پايان رسيده است
كسي مرا نيست چراغ بدست
...
باران مي بارد برتنم
پوستم می سوزد.
صدايي مي آيد
ز كجا؟
نمي دانم.
چه مي گويد؟
نمي شنوم.
بدرود

blog comments powered by Disqus