میلاد  

به شاد یاد خوش گذشته می بر پیاله می ریزم.
آنقدر از وجودت مستم که به خاطر نمی آورم
کدامین فصل سرد زمستان میان گلوله و دشنه و فقان به دنیا آمدم.

روز میلاد من شبی بود که چشم در چشمان تو باز کردم
و بودنم تنها با هوای خوش یادگارانت زیباست.
هر لحظه هلهله زایش در من به گوش می رسد

باز بخند تا به لب خنده های مستانه ات جان بگیرم

blog comments powered by Disqus